سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آنقدر آرزو به گور بردم که دیگر جایی برای جسدم باقی نیست ... - و این نیز می گذرد ...


ساعت 10:57 صبح یکشنبه 85/2/17

وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود

و در تمام شهر

قلب چراغ مرا تکه تکه می کردند

وقتی که چشم های کودکانه عشق مرا

بادستمال تیره قانون بستند

و از شقیقه های مضطرب آرزوی من

فواره های خون به بیرون می پاشید

وقتی که زندگی من دیگر

چیزی نبود هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری

دریافتم باید باید باید

دیوانه وار دوست بدارم.

یک پنجره برای من کافیست

یک پنجره به لحظه آگاهی و نگاه و سکوت.......

 


¤ نویسنده: تیام

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
4

:: کل بازدیدها ::
102517

:: لینک به وبلاگ ::

آنقدر آرزو به گور بردم که دیگر جایی برای جسدم باقی نیست ... - و این نیز می گذرد ...

:: موضوعات وبلاگ ::

:: اوقات شرعی ::

:: دوستان من ::


:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: آرشیو ::

صفحه قبل نوشته های تیام
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

:: موسیقی ::