سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهار 1385 - و این نیز می گذرد ...


ساعت 9:29 صبح سه شنبه 85/3/30

وقتی لحظه مرگم فرا خواهد رسید
وقتی که دگر دست از دنیا خواهم کشید
وقتی که دگر روی ماهت را نخواهم دید
وقتی که دگر دیده از جهان خواهم بست
تو مرا غسل و کفن کن
تو مرا آرام در خاک کن
تو برایم بی صدا اشک ریز
هنگام آمدن بر روی مزارم بیاور برایم شاخه گل عشق را
هنگام رفتن ببوس بالین خاک را.

 

 


¤ نویسنده: تیام

نوشته های دیگران ( )

ساعت 6:44 عصر جمعه 85/3/19

روز و شب ها تمام می شود و زمان می گذرد
دلمان به خواب های طولانی و بیداری های کوتاه خوش است
و زمان می گذرد
 

حالا دلمان خوش می شود به گریه ای و فاتحه ای
به اینکه کسی برایمان خیرات بدهد و کسی و به یادمان اشک بریزد
ذوق می کنیم که کسی اسممان را بگوید
و یا رهگذری سنگ قبرمان را بخواند
و دلمان می شکند از لایه های خاکی که سنگ قبرمان را در مرور زمان می پوشاند
دلمان خوش است به استخوان بودن
به هیچ بودن
به خاک بودن دلمان خوش است

و زمان باز می گذرد


¤ نویسنده: تیام

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:53 صبح دوشنبه 85/3/1

سوختم
در عشق خودم سوختم
سوختم و آموختم
بی وفایان در جهان
بسیارند در هر زمان
عاشقی; راز خود اندر دل بدار
سنگدلان بسیارند
خود را ارزشمند بدار...


  دلم می خواهد گریه کنم به حال زار این دلم
دلم می خواهد داد بزنم واسه رهایی از خودم
دلم می خواهد پر بکشم به آسمون سفر کنم
روی ابرها بشینم به آدما نظر کنم
دلم می خواهد داد بزنم همه جا فریاد بزنم
بگم ستاره گم شده خاموش و بی صدا شده
از عشقش جدا شده تازه مثل ما شده
بی نور و بی صدا شده داره حق حق میکنه
اونم می خواهد گریه کنه از این دل بی همزبون
پیش خدا شکوه کنه آره دلش گرفته


¤ نویسنده: تیام

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:57 صبح یکشنبه 85/2/17

وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود

و در تمام شهر

قلب چراغ مرا تکه تکه می کردند

وقتی که چشم های کودکانه عشق مرا

بادستمال تیره قانون بستند

و از شقیقه های مضطرب آرزوی من

فواره های خون به بیرون می پاشید

وقتی که زندگی من دیگر

چیزی نبود هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری

دریافتم باید باید باید

دیوانه وار دوست بدارم.

یک پنجره برای من کافیست

یک پنجره به لحظه آگاهی و نگاه و سکوت.......

 


¤ نویسنده: تیام

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:19 عصر سه شنبه 85/1/8

ما که رفتیم ولی یادت باشه دیونه بودیم  ** واسه تو یه عمر اسیر،تو کنج این خونه بودیم

 ما که رفتیم تو بمون با هر کی که دوسش داری

 با اونی که پنهونی سر روی شونش میذاری

ما که رفتیم ولی این رسم وفاداری نبود

 قصه چشمای تو واسه ما تکراری نبود

 ما که رفتیم حالا تو می مونی و عشق جدید 

 ما که رفتیم ولی مزد دستای ما این نبود

 دل ما لایق اینکه بندازیش زمین نبود


¤ نویسنده: تیام

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
4

:: کل بازدیدها ::
102454

:: لینک به وبلاگ ::

بهار 1385 - و این نیز می گذرد ...

:: موضوعات وبلاگ ::

:: اوقات شرعی ::

:: دوستان من ::


:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: آرشیو ::

صفحه قبل نوشته های تیام
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

:: موسیقی ::