سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاکی ... - و این نیز می گذرد ...


ساعت 9:32 صبح شنبه 85/5/7

تنهایی خیلی دوست دارم برم تو فکر بعضیا

اینو واسه اون میخونم خودش میدونه که کیا

خودش اینو خوب میدونه ولی به روش نمیاره

دلو به اون راه میزنه ، یه وقت نشه کم بیاره

یه وقتی بود میخواستمش نمیدونم منو میخواست

نمیدونستم که دیگه فلاکتم تو یک نگاهست 

بعد یه قطره اشک غم، با یک نگاه گفتم برو

دورو برم پیدات نشه بد جوری شاکیم ازت

حق نداری با من باشی میگیرم این حقو ا زت

تو تنهایی دق بکنم بهتره تا با تو باشم

تو خاطرش فکر میکنه که من هنوزم باهاشم

میگن که از هر دست بدی , باز ازهمون دست میگیری

ببین چی کار کردی با من میگم که ای کاش بمیری  

زدم به سیم و آخر و میخوام که از پیشم بری

این دفعه پر پرم بشی ، نمیتونی دیگه  ازم دل ببری


¤ نویسنده: تیام

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
9

:: کل بازدیدها ::
102890

:: لینک به وبلاگ ::

شاکی ... - و این نیز می گذرد ...

:: موضوعات وبلاگ ::

:: اوقات شرعی ::

:: دوستان من ::


:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: آرشیو ::

صفحه قبل نوشته های تیام
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

:: موسیقی ::