فاطمه آمد!فاطمه، كوچهباغ سرشار طراوت و پاكي...فاطمه، همان كه غريب ديار مرو، او را معصومه دانست، نه آنگونه كه ما بر دوستانمان اسم مينهيم...
فاطمه! تولدت مبارك...نميدانم اشكهايم را در كفم بريزم و پيشكش كنم يا تبسمِ دلم را هديهات كنم...اما ميدانم كه ميخواهم چشمانم را نگاه كني...ميدانم كه ارزش آن را ندارم كه نگاه تو را بجويم اما...ميدانم كه تو را كريمه آل رسول گفتهاند...
فاطمه! ديدههايم را ببين و...
التماس دعاياعلي
سلام. واقعا زيبا بود.
خونه مهم نيست. سيب هم مهم نيست. مهم همون خنديدنه و خش خش قدم ها كه تو ذهن آدم مي مونه.
ممنون كه به وبلاگم اومدي
دوست عزيز آيا دوست داري در فاروم گفتگو فعاليت كني
اين آدرس سايتمونه اگه بياي خوشحال ميشيم
http://www.iran-goftogoo.com
اينم آدرسشه
موفق و مويد باشي
آبجي نازيلا
سلام
خسته نباشيد
خوشحالم ميكنيدبه وبلاگ منم سر بزنيد
با سلام
قبلا درمورد عشق از شما پرسيدم
حالا مي خوام بدونم چرا اينقدر از غم و جدايي و اشك و فقر مي نويسيد اين واقعيت ها رو مردم خوب درك ميكنن
يه راه حل براي اين مشكلات بديد البته اگه اينارو مشكل مي دونيد