عاشقي دروغه به خدا دروغه . گفته بود دوستت دارم گفته بود عاشقتم يادمه تموم خاطراتش بودم يادمه تموم زندگيش بودم ، هميشه وقتي نگاش ميکردم اشکو تو چشاش ميديدم هميشه زل ميزد تو چشام يادمه همشون يادمه ميگفتم چرا گريه ميکني ميگفت آخه ميترسم ،ميترسم يه روز يکي بياد منو از تو جدا کنه ميترسم يه بياد که ما ديگه مال هم نباشيم اما جدايي ما و نرسيدن ما به همديگه غير ممکن بود چون همه چيز جور بود همه چيز يادمه آخرين شعري که بهم گفت :
دوست دارم بميرم و سياه پوشت کنم/نه اينکه بمونم و فراموشت کنم
هميشه اين شعرش تو گوشمه اما اون حالا با اومدن يکي ديگه پشت به تموم حرفاش کرده پشت به تموم احساساتم کرده منو داغون کرده اما نمي دونم چرا نمي دونم چرا اخه اون خيلي دوستم داشت الان همه ي اون دوست داشتنا رو فراموش کرده فقط به خاطره يکي ديگه. الان اون داره ميخنده اما من خواب وخوراکم شده اشک الان اون با يکي ديگه هست و من ...//